.... و بعد از گشت و گذارهای فراوان به این نتیجه رسیدم که من اگر ننویسم
میپوسم..
میشوم حجمیاز جملات سردرگم
میشوم باری از لغات سنگین و بی هدف....
دردلها فراوان میشود و طاقت کم .....
نوشتن مسکن است ..مثل داروست ...مثل یک همدم خوب است ...راحت میشوی از قیل و قال درون...
راستش کمیهم دلم شکسته ..کمیکه چه عرض کنم ..یک کمیاز کمی بیشتر ....
آن هم از سمت کسانی که ادعای پیروی از شهدا داشتند....
داستانش زیاد هم مفصل نیست فقط حوصلهی شرح قصه نیست....
و باز دوری از همسر و باز کوچ به منزل پدری و واشدن این لب خاموش ....